ما وقتی به دوران جاهلیت و وضع مردم آن عصر می نگریم به خوبی می یابیم که تمام مردم آن زمان گرفتار خرافات گوناگون در زمینه های مختلف بوده اند، و مردم شبه جزیره عربستان نیز همانند سایر ملل و اقوام مبتلا به این گونه افکار غلط و پندارهای موهوم و ناصحیح بوده و یکی از مهمترین آثار ارزنده بعثت پیامبران الهی و خصوصاً از برکات رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم ریشه کن نمودن خرافات از زندگی فردی و اجتماعی مردم است .
ما اکنون به نمونه هایی از آن خرافات اشاره می کنیم:
در مسأله پرستش خدا دچار خرافات بسیار عجیب و شگفت انگیزی بودند با آن که وجود صانع حکیم و دانا و توانا برای جهان هستی و توحید و یکتایی و منزه بودن او از شریک داشتن و عدم برخورداری او از صفات مخلوقات در نزد هر انسان عاقل، از واضح ترین امور است و با اندک تدبر و تفکر در آیات و نشانه های خالق آگاه و توانا وجود و یکتایی او برای انسان روشن می شود. در عین حال در این مسأله روشن دچار انحراف های فوق العاده عجیب بودند.
اکثر مورخین اسلامی آغاز پیدایش بت پرستی را در حجاز بدین خاطر می دانند که مردم شبه جزیره عربستان علاقه مفرطی به کعبه داشتند و به علت یافتن چراگاه مجبور به کوچ نشینی بودند و برای یادبود، سنگی از اطراف کعبه بر می داشتند و به همراه می بردند و این سنگ را تقدیس می کردند، حتی به عنوان طواف کعبه، برگرد این سنگ ها می گشتند و آن را «دوار» می گفتند. کم کم نسل های آینده کعبه را فراموش کردند و سنگها را پرستیدند و از جانبی به موجب سلیقه های گوناگون بتهای متنوع و با اشکال گوناگون بوجود آمد.
و نیز گفته اند یکی از بزرگان مکه بنام عمرو بن لحی مریض شده بود. برای مداوا به شام عزیمت کرد و در آنجا بتهای زیبا و متنوعی یافت که مردم آنها را می پرستیدند موقع بازگشت چند بت کوچک و بزرگ خرید و به مکه آورد و آنها را در کنار کعبه نصب کرد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره وی فرمود:
« أول من غیر دین إبراهیم عمرو بن لحی»
اول کسی که آئین ابراهیم را تغییر داد، عمرو بن لحی بود.
بتکده های عرب:
الف) بتکده لات: إلهه لات سنگ چهار گوش و بزرگی بود که مردم طایف آن را می پرستیدند و معبدی عظیم برایش مهیا کردند.
ب) عزی: این بت در مرحله اول از آن قریش بود و به تبعیت از قریش به تدریج الهه برای قبیله بنی سلیم و بنی شیبان... قرار گرفت. معید این بت در وادی "النخلة" مجاور "ذات عرق" (در میان راه عراق و مکه) بود.
ج)منات: از نخستین بتهای مورد پرستش در میان مردم یثرب بود و قبایلی چون خزاعة و اوس و خزرج آن را می پرستیدند حتی فرزندان خود را عبد منات می نامیدند.
به عقیده عرب جاهلی «لات» و «منات» و «عزی» سه الهه ای بودند که آنها را دختران خدا محسوب می کردند و این مثلث را عنصرهای سفید متعالی «غرانیق العلی» می نامیدند.
بتهای دیگری چون «بعل»، «هبل» داشتند که در داخل کعبه جا داشت و «ذوالخلصة» تخته سنگ سفید و زیبایی بود که تاجی روی آن منقش بود. و در راه مکه و یمن به نام «تبالة» قرار داشت که اکنون مسجد معروف «تبالة» در جای آن قرار دارد. اعراب جاهلی تنها در داخل کعبه سیصد و شصت بت داشتند.
چنانکه بیان شد اهل یثرب بت منات را می پرستیدند، عمرو بن جموح رئیس قبیله بنی سلمه بود و ایشان در اطراف مدینه به سر می بردند و چون برای آنان همیشه میسر نبود که به معبد منات بروند، مظهری به شکل منات ساختند و آن را منات نامیدند و در مجاورت خانه خود معبدی نیز برای آن مهیا نمودند تا همیشه قبیله "بنی سلمه" به آن دسترسی داشته باشند. جمعی از جوانان بنی سلمه چون معاذ بن جبل و فرزندش معاذ بن عمرو و... که اسلام آوردند، دیگر مظهر منات را جز چوبی بی سود و زیان نمی دانستند، در تاریکی شب بر این بتکده شبیخون زده ریسمانی به گردن منات انداخته و آن را در مزبله ای افکندند. صبحگاهان که عمرو بن جموح بپا خاست و به بتکده رفت منات را نیافت. به جستجو پرداخت و آ« را با حالتی ناگفتنی جست و در حالی که تظاهر به عدم شناسایی مرتکبی می کرد، آنها را تهدید می نمود و پس از شستشوی منات دوباره آن را به سمت خانه برد. ولی دوباره و سه باره همین ماجرا با وضعی موهن تر از سابق تکرار شد. عمرو دیگر بستوه آمده، هرگاه که آن را در خرابه و مزبله ای می جست، پرخاش کنان می گفت: ویلکم من عدا علی الهنا فی هذه اللیلة؟! یعنی: وای بر شما! این کیست که بر خدای ما در شب گذشته شبیخون زده؟!
ولی چون افکار قوم بنی سلمه را بر اثر شیوع و نفوذ تعالیم اسلام (حتی در کسانی که هنوز مسلمان نشده بودند) مساعد اعمال پرخاش نمی دید به همین مقدار اکتفا می کرد. ولی ناگهان فکر تازه ای به مغزش آمد. شمشیری بران برداشت و در حالی که آن را به منات حایل می کرد، چنین به او خطاب کرد:
إنی لا أعلم من یصنع بک ما تری فإن کان فیک خیر فأمنع، فهذا السیف معک. یعنی: من نمی دانم کیست که این جسارت را به تو روا می دارد، تا او را تنبیه کنم؟ ولی اگر تو خود می دانی و کاری از دست تو ساخته است، این شمشیر و این تو!
این بار جوانان بنی سلمة لاشه سگی به گردن منات مسلح آویختند و سحرگاه آن را به مستراح افکندند. فردا وقتی عمرو به سراغ منات می رفت جوانان مراقب عکس العمل او بودند. عمرو این بار وقتی را به این حال دید به او خطاب کرد: لو کان فیک خیراً لما کنت هیهنا. یعنی: اگر کاری از دستت می آمد این جا نبودی.
او که به اشتباه خویش واقف شده بود با کمک جوانان بنی سلمة مسلمان شد.